بی خوابی



.


چهل بهار بیش تر گذشت و
تو نیامدی
حالا دیگر پیوند من و شب
ناگسستنی است،
شبی که از درون من آغاز می شود
می ریزد بر کوچه و خیابان
بر تمام شهر.
حالا دیگر نمی ترسم
از قهوه های دیر هنگام
که تمام شب بیدار نگه م می دارد
چشم می دوزم به تاریکی
به عمق کوچه ای که تو هرگز از آن گذر نخواهی کرد
پدرم می گفت:
بی خوابیِ شب، قلبت را خراب خواهد کرد
شاید نمی دانست
تپیدن بی روشنای صدا و اندام تو جز فریب نیست.
اما راستش را بگویم؛
آلوده ی این یقین تلخم
حتی می شود گفت یک جورهایی دوستش دارم،
شب و تاریکی را هم
و بی خوابی و سیگارهای پیاپی را
بالاخره قلب آدمی باید از چیزی خراب شود.
حالا چهل بهار بیش تر است که نیامدی،
و زندگی،
بر مدارِ پریشانیِ همواره می گذرد.

                                            چهارشنبه 97/12/22


.


ای حیرت جاودانه ام،
شب از چشمان تو آغاز می شود
لب بگشا به گفتن باران
بر جان خسته ام ببار
لبریزم کن از شعر
از دعای مستجاب باران
سوسوی آتش سیگارهای پیاپی را
فانوس راه تو و باران کرده ام
و مسیح وار هر نیمه شب
به تاریکی و سکوت این پنجره چونان صلیب آویخته ام.
آه جلاد من،
یک پنجره برای بوییدن تو در هوای باران بس است
پیش آی
جان خسته ام
نثار باران،
نثار شب بی پایان چشمانت.


.


در خبرها می خواندم که آقای علیرضا زرگر، مدیر جایزه ی مهرگان، "در اعتراض به ممانعت مسؤولان نمایشگاه از برگزاری نشست‌های علمی و ادبی جایزه مهرگان در روزهای دوشنبه نهم، چهارشنبه یازدهم و پنجشنبه دوازدهم اردیبهشت‌ماه ۱٣٩٨، عصر سه‌شنبه دهم اردیبهشت‌ماه غرفه خود را در نمایشگاه کتاب تهران تعطیل کرد.
علیرضا زرگر با تأکید بر ضرورت رعایت حقوق اجتماعی و احترام به شأن و شخصیت نویسندگان و منتقدان گفت: به دنبال رفتار غیرمتعارف و نادرست دست‌اندرکاران نمایشگاه، تعطیل کردن غرفه جایزه مهرگان حداقل کاری بود که باید انجام می‌دادیم."
اول این که خیلی متأسفم که چنین اتفاقی افتاده است، چرا که با بریده شدن هر صدایی در جامعه، ما بیش تر در این منجلابی که درش افتاده ایم فرو می رویم. اما آقای زرگر با تیم داوری اش، سال گذشته برج سکوت را به دلیل این که نشر نیستان چاپ کرده بود، در بخش نهایی جایزه ی مهرگان شرکت ندادند! کیفیت داستانی و ادبی کتاب هایی که در بخش نهایی شرکت داشتند و جایزه گرفتند بماند بر عهده ی مخاطبان این خط. نکته رفتار دوگانه ای است که امثال آقای زرگر از خود نشان می دهند؛ وقتی خود در مقام تصمیم گیری قرار می گیرند و پای منافع شخصی و نزدیکی های قومی و قبیله ای در میان می آید، در برخورد حذفی (و البته چراغ خاموش و در سکوت) کوچک ترین تردیدی به خود راه نمی دهند و به نام جایزه ی ادبی، ادبیات و داستان را سلاخی می کنند اما وقتی همان برخورد با ایشان می شود، هیچ گونه برنمی تابند و به سرعت و شدت واکنش نشان می دهند و در پوستین مظلوم نمایی و حق خواهی فریادها می زنند!
الغرض، این ها را نوشتم شاید مگر فهمی اتفاق بیفتد. شاید مگر همه چیزمان به همه چیزمان بیاید. این گونه دوزیستی ها دیگر جواب نمی دهد، نمی شود موقع بار بردن مرغ بود و وقت تخم گذاشتن شتر. دم خروس که بیرون می زند، با قسم حضرت عباس پنهان شدنی نیست!


.


یکی از شیوه هایی که لمپن ها و پوپولیست ها برای ترویج اندیشه و یک سان سازی استفاده می کنند، تقلیل ارزش اثر» است، به این معنا که ملاک دانش و تخصص انجام یک کار را تا مفهوم سلیقه پایین می کشند. برای مثال اگر نقاشی یک کودک پنج ساله و نقاشی ای از پیکاسو را در معرض داوری شان بگذارید، نقاشی کودک را انتخاب می کنند با این توضیح که سلیقه ی من این است! در لایه های عمیق تر این گونه انتخاب ها دو انگیزه وجود دارد؛ اول: نادانی نهفته در ذات پوپولیسم و لمپنیسم. دوم: از میدان به در کردن نخبگی تا هماورد و مَحَکی جدی برای سنجش ابتذال وجود نداشته باشد.
اما جایگزین این ضعف دانش و تخصص در میان ایشان، فضای مجازی است. سیاهی لشکری که با ابتذال عکس روزمره و ویدئوی یک دقیقه ای و مطالب سطحی تغذیه شده است، پیاده نظام و مشتری های ثابت این دکان ها به شمار می روند. در این نگاه دانش و تخصص انجام کار در فرم و محتوا دیگر ملاک نیست، بلکه ملاک تعداد فالوئرها و پروپاگاند رسانه ای، در میان این سیاهی لشکر و فضای مجازی است.

پی نوشت: یک ویژگی منحصر به فرد سیاهی لشکر یا مصرف کنندگان ابتذال این است که سطح سلیقه اش چنان سقوط کرده و الینه شده است که خود عاملی برای تبلیغ ابتذال می شود. گاهی می شنوم که فلان کتاب سر و صدای زیادی به پا کرده و مورد توجه قرار گرفته است، یا کسی معرفی می کند که بخوانم. بارها چنین کتاب هایی را دست گرفته ام جز پوکی و پوچی در محتوا و اجرا چیزی ندیده ام. یکی از این کتاب ها آن چنان در زبان فارسی ضعف داشت و پر از غلط بود که بعید می دانم نویسنده اش توان نوشتن یک صفحه مطابق رسم الخط سالم را داشته باشد. نکته اما اینجاست که طیف گسترده ی مصرف کنندگان ابتذال که اتفاقأ در میان شان نویسندگان فرومایه و میان مایه هم فراوان است، زیر بار نمی روند و به شدت از چنان کارهایی دفاع می کنند!
پوپولیسم و لمپنیسم با دیکتاتوری فقط در این نقطه است که به هم نزدیک می شوند و منافع مشترک دارند و جبهه ی یکسان می گیرند؛ حذف نخبگی و سیاهی لشکری که تا پای جان از ابتذال و اشتباه دفاع می کند.


.


درباره ی #زبان_داستان
چیزی خارج از زبان وجود ندارد تا حدی که حتی زبان اعم از تفکر است. به این معنا که ما خارج از زبان نمی توانیم فکر کنیم و حد تفکر را زبان تعیین می کند. شئیت هم خارج از زبان نیست. شئ و صنایع هر دوره در پارادایم زبانی همان دوره قابل فهم و محصل است.
برای خلق زبان داستانی که وابسته به دوره ی تاریخی و مشخص است، چند راه وجود دارد؛
اول خلق زبان همان دوره با توجه به منابع بر جا مانده.
دوم استفاده از زبان معیار در حالی که آغشته به لحن زبان دروه ی مورد نظر است.
سوم و آن چه از مقدمه ای که گفتم به دست می آید استفاده از شئیت برای خلق زبان است. برای مثال؛ تلگراف و تلفن و موبایل. این وسائل ارتباطی در سه پارادایم زبانی مختلف تولید شده و معنا پیدا می کنند. اگر قرار باشد داستانی در دوره ی قاجار نوشته شود، می باید تلگراف را به عنوان پدیده ای که حول و حوش آن بخشی از نظام زبانی دوره ی قاجار شکل می گیرد وارد داستان کرد. در شکلی دیگر اگر داستان مربوط به دوره ی پهلوی باشد به جای تلگراف، تلفن می نشیند که آن هم نظام زبانی مختص خود را تولید می کند. و در همین نسبت موبایل در زمان ما.
مخلص کلام از میان سه شیوه برای خلق زبان تاریخ مند، شکل سوم به لحاظ بعد تصویرگرایانه ای که دارد، داستانی ترین شکل ممکن است، هر چند شیوه ها ی پیش از آن نیز در جای خود کارکردهایی جدی دارند.


.


#دربارۀ_ساختار_رمان
با محوریت داستان فیلم عواقب
در نگاهی کلی ساختار رمان دو گونه است؛
1) خطی یا کلاسیک
2) خرده روایی
در شیوه ی خطی داستان که در اینجا بدان می پردازیم، شکل گیری این عناصر ضروری است؛
1) پیرنگ کلان داستان یا خط داستانی که از ابتدا تا انتها ادامه دارد.
2) خرده پیرنگ هایی که به تناسب به خط اصلی اضافه می شوند.
3) بستر داستان یا پوزیسیون(موقعیت مندی)
در فیلم عواقب پیرنگ اصلی داستان مبتنی است بر مثلثی عاشقانه.
خرده پیرنگ ها عبارتند از؛ کشته شدن فرزند زن و شوهر انگلیسی و کشته شدن مادر خانواده ی آلمانی. خرده پیرنگ های ضعیف تری هم در ان میان فعالند مثل؛ رابطه ی مرد آلمانی به محیط یا اطرافیان زن و شوهر انگلیسی و یا ارتباط دختر با گروه تروریست های نازی.
اما درباره ی پوزیسیون داستان؛ داستان این فیلم را در موقعیتی می شد گفت، فرقی نمی کرد داستان در قرن 21 و زمان حال اتفاق بیفتد یا در دوره ی قرون وسطی. چنین داستانی فی نفسه وابسته به موقیعیت زمانی و جغرافیایی مشخص نیست. این جا داستان نویس تصمیم می گیرد که داستانش در موقیعیت های زمانی و جغرافیایی خرده پیرنگ های مناسب تری برای "گسترش داستان" پیدا می کند و بر اساس آن داستان را "موقعیت مند" می کند.
در فیلم عواقب موقعیت تاریخی و جغرافیایی آلمان، درست بعد از پایان جنگ جهانی نقش پوزیسیون را دارد که هم بستر ظهور داستان به حساب می آید و هم شرایط محیطی اش به تولید خرده پیرنگ های مرتبط با محور اصلی کمک می کند.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها